بـه چـه می اندیشی ؟
بـه زمین یا به زمــان ؟
به نگاهـم که در آن ... هــاله ی غـم
چـو پرستـوی سیـاهی ز کـران تـا بـه کـران
بـال گستـرده در ایـن دشت سکـوت
بـه چـه می اندیشی ؟
بـه هـم آغـوشی من بـا غمهـا
یـا بـه این رشته ی مـرواریـدی
که ز چشمـم ریـزد ؟
بـه چـه می اندیشی ؟
کاش میدانستـم
بـه چـه می اندیشی ؟
که نگاه تـــو چنین سـرد و صقیـل به سراپـای وجـودم دلسـرد
خنـده ات از سـر زور
و کلامت همه بـا فکـر دلـــم بیگانه
بـه چـه می اندیشی ؟
از تمنـای دلـــم بی خبری ؟
من و احسـاس دلـــم دشمن سختـت هستیـم ؟
یا تقـاصیست که باید به دلـت پس بـدهـم
بـابت عـــاشـق شدنـم ......؟!؟